بارنده پوست می‌شوم و دم نمی‌زنم!

گزارشگر:احمدعمران - ۰۵ ثور ۱۳۹۷

حملۀ مرگبار انتحاری به یک مرکز توزیع شناسنامه در غرب کابل که منجر به کشته شدن نزدیک به هفتادتن و مجروح شدن ۱۴۰ غیرنظامی به شمول کودکان و زنان شد هنوز از بحث‌های اصلی در رسانه‌ها و نشست‌های سیاسی است. فضای مجازی پراست از خاطره نویسی‌ها و واکنش‌ها به این mandegar-3حملۀ وحشیانه و غیرانسانی. ظاهراً داعش مسوول این حمله است و بسیاری‌ها به این باور اند که این گروه تروریستی تلاش دارد همان بحرانی را وارد افغانستان سازد که از دهه‌ها به این سو در آن سوی مرزهای کشور در پاکستان تجربه شده است. جنگ مذهبی که به باور بسیاری از کارشناسان در افغانستان پیشینه نداشته، از هدف‌های اصلی چنین حملاتی است. البته حملاتی را که داعش تا به حال در نقاط مختلف کشور به عهده‌گرفته چنین نظری را تایید می‌کند. اما کل قضیه چنین بوده نمی‌تواند. داعش شاید بیشترین حمله‌های خود را به نقاط شیعه نشین و به ویژه هزاره‌نشین متوجه کرده باشد ولی این گروه که هیچ معلوم نیست چگونه وارد افغانستان شده و پایگاه پیدا کرده‌است، اهدافی فراتر از جنگ مذهبی و حتا تسخیر افغانستان را در سر می‌پروراند. روسیه و کشورهای متحد آن به همین دلیل نسبت به ظهور داعش در افغانستان احساس نگرانی می‌کنند و آن را پروژۀ خود ساخته به هدف وارد شدن بنیادگرایی اسلامی به کشورهای شان می‌دانند. روس‌ها در این رابطه بسیار مصر اند هرچند که طرف دیگر قضیه یعنی امریکا، چنین اتهامی را باور ندارد و می‌گوید داعش نتیجۀ درگیری‌های خاورمیانه است که از سال‌ها پیش چون آتش زیر خاکستر در منطقه وجود داشته اما روزنۀ برای ظهور و شعله ور شدن نمی‌یافته است. حالا که با جو متشنج در منطقه که به گفته آنان برخاسته از موجودیت نظام‌های مستبد است، این گروه‌ها فرصت یافته‌اند و در تلاش رسیدن به هدف‌هایی استند که کل نظام‌های جهان را تهدید می‌کند. حالا داعش چه برخاسته از وضعیت به وجود آمده در خاورمیانه باشد و یا ابرقدرت‌ها در ایجاد آن دست داشته باشند، اصل مساله را که تهدیدی برای همه است، مخدوش نمی‌سازد. حضور داعش و یا هر گروه تروریستی دیگر در افغانستان می‌تواند ضمن این که کل نظام را مورد تهدید قرار دهد، خطری جدی برای غیرنظامیان نیز پنداشته می‌شود. این تقریبا یک روی سکه است ولی این سکه روی دیگری نیز دارد که رضا روبهان و یا همان سید محمد رضا محمدی شاعر نام آشنای کشور به آن در صفحه فیسبوکش اشاره کرده است. اشارۀ آقای محمدی از این نظر حایز اهمیت است که او تا همین چندی پیش به عنوان کارمند امنیتی در شورای امنیت ملی افغانستان کار می‌کرد و به صورت‌های مختلف تلاش داشت که کارنامۀ سیاه ارگ را سفید نشان دهد. اما حالا او دست به اعتراف بسیار جالب و دور از انتظاری زده است. اعترافی که می‌تواند نشان‌دهندۀ یکی از واقعیت‌های تکان‌دهندۀ سیاسی در کشوری باشد که دچار انقطاب‌ها، سؤتفاهم‌ها و سؤظن‌های بسیاری در طول تاریخ پر از فراز و نشیب و غیرعادلانۀ خود بوده است. این اعتراف تکان دهنده نشان می‌دهد که هنوز گذشته در این کشور به گونه وحشتناکی در حال تکرار شدن است. هر اتفاق انتحاری و انفجاری که روی می‌دهد به نوعی تکرار همان تاریخ به خون آلوده شدۀ نسل‌های ما و نسل های پیش از ماست. تاریخی که در آن قوم گرایی، تفوق طلبی و جفا پیشه گی بیداد می‌کند. آقای محمدی در این پست فیسبوکی چنین می‌نگارد: «با رنده پوست می‌شوم و دم نمی‌زنم / قربان دوست می‌شوم و دم نمی‌زنم. هزاره ها تنها به جرم هزاره بودن قتل عام نمی‌شوند؛ بل که بی‌کفایتی مسوولین امنیتی و بی توجهی یا متاسفانه باید گفت نفرت روز افزون نسبت به هزاره‌ها و مدنی‌گری دلایل جدی تری اند. من به عنوان یکی از کارمندان ارشد امنیتی سابق، به طور قطع می‌توانم بگویم که گروه‌هایی به نام داعش و طالب سازمان جدی و واقعی ندارند، هر دو قصه‌یی برای جنجال‌های شخصی اند؛ تنها سازمان‌های تروریستی که تشکیلات دارند جمعیت اصلاح و حزب‌التحریر اند و گرنه خلافت اسلامی شام و عراق به افغانستان چه کار دارند؟ تشکیلات شان چیست؟ این همه دستگاه‌های امنیتی خارجی و داخلی که پشه را در غبار پیدا می‌کنند چرا یک ورق دربارۀ این گروه ندارند؟ انتحاری که در کابل آماده می‌شود با وسائط نقلیه دولتی جابه جا می‌شوند، محصول نفرت شخصی گروه‌های خاص است تا واقعیت سازمانی جدی به نام داعش یا غیره. چرا شرکت‌های امنیتی کارآمد غرب کابل لغو جواز شدند؛ اما شرکت ملاتره‌خیل‌ها قوی‌تر شدند؟ چرا معاونین و مسوولین امنیتی یک عده جوان بیمارند که شب و روز چت‌ها و تلفن های شخصی مردم را می‌شنوند و به جای تعقیب تروریست‌ها، در تعقیب دختران و شهوت باره‌گی خودند؟ طبیعی است که فاجعه اتفاق بیفتد. زنده‌گی خصوصی فعالان مدنی برای این‌ها از برنامه‌های تروریستی جدی‌تر است و یک نفر از هزاره‌های هوشیار در تمام دستگاه امنیتی نیست. امیدوارم حکومت به جای لجبازی سیستم امنیتی را اصلاح کند اگر نه خود ما باید راه اصلاح را بسنجیم .. مثل داستان «در گریز گم می‌شویم» هر روز فقط خبرها را با هراس باز می‌کنیم که این بار برادرمان را کشته اند یا پدرمان را…» تبصرۀ بر این نوشته نمی‌توان داشت مگر این که آن را خواند و خواند و باز خواند و در آن تامل کرد و به نتیجه‌یی رسید که آقای محمدی در مورد سازوکار امنیتی و تقابل‌های قومی و قبیله‌یی در کشور ما رسیده است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.